بغض‌های فروخورده

ساخت وبلاگ
خواننده‌های خیلی خیلی قدیمی این وبلاگ از جنون نوشتن و عشقم به داستان و رمان با خبر بودند. اگر یک روز نمی‌نوشتم می‌مُردم بیخود نیست که این روزها ساعات مرده خیلی زیادی دارم. اول‌ها در مورد ناشر شدن شوخی می‌کردم حالا وقتی از من راجع به فرآیند تولید کتاب می‌پرسند اول تعجب می‌کنم و یکی از آن ته‌ته‌های مغزم می‌گوید: هی... با توئه... خودتو جدی بگیر الان ناشر شدی باید جواب بدی... خنده‌ام هم می‌گیرد چون گذر سال‌ها به من نشان داده در بحرانی‌ترین موقعیت‌ها بحران را به شوخی بگیرم و بخندم حالا گاهی طرف با من خندیده گاهی هم کم مانده بوده کتک بخورم. بگذریم چون حالا ناشر شدم مدام مشغول معرفی کتابهای نویسندگانی هستم که با نشر چهره مهر کار می‌کنند به انضمام کتاب‌های دیگری که می‌خوانم. این وسط کتاب‌های خودم حسابی مظلوم واقع شده‌اند برای همین بد نیست لینک پیج نشر و لینک کتاب‌ها را بگذارم.شاید لینک تو لینک شد کسی دیدآذر به جاناولین کتاب از خودم است که با نشر چهره مهر منتشر کردم پس از من جر می‌زنم و شووآ که سومین کتابم استزمان به وقت مهتابدومین کتابم با نشر چهره مهر و چهارمین کتابم استدفتر عاشقسومین کتاب نشر چهره مهر و پنجمین کتابدفتر عاشق دفتری انگیزشی است برای رنگ‌آمیزی نوجوان و زمان به وقت مهتاب هم کودکانه است هم بزرگسالانه و آذر به جان هم که عاشقانه‌ای‌ست وفادار به قلمم و آن‌چه بر کلمات من گذشتزود به زودتر می‌آیم و بیشتر در مورد کتاب‌های منتشر شده خواهم نوشتاز وقتی اینستاگرام آمد وبلاگ‌م را فراموش کردم و از وقتی فیل‌ها تر شدند و اوج گرفتند یاد این وبلاگ بینوا افتادم. بغض‌های فروخورده...ادامه مطلب
ما را در سایت بغض‌های فروخورده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0sheeva9 بازدید : 26 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 11:25

کتاب از خداحافظی داستان زندگی شگفت‌‎انگیز خانم نسرین مولاست دیروز از چاپخانه رسید و مستقیم راهی سیدنی استرالیا شد. تعداد محدودی از آن در نشر موجود است که در صورت تمایل می‌توانید ازاینجاسایت نشر تهیه بفرمایید.چهره مهر بسیار خواندنی است زندگینامه خانم مولا که به صورت یک رمان پرکشش و جذاب نوشته شده است در دید من او ققنوسی‌ست که از خاکستر سرخ برآمده و پرگرفته است. بغض‌های فروخورده...ادامه مطلب
ما را در سایت بغض‌های فروخورده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0sheeva9 بازدید : 12 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 11:25

از صبح بارها باران بارید و بارها آفتاب رخ نمود. زندگی توی ایران با همه فراز و نشیب‌ها و تلخی‌هایش ادامه دارد.پیش آمده که هر کاری کنی نتوانی یک رشته کار را به وقتش به انجام برسانی؟ با تمام تلاشم برای به انجام رساندن کاری برای من پیش آمد.حالا حالم شده‌ مثل همین باران و آفتاب. تا می‌روم به خودم بگویم خوب الان دیگه گذشت شیوا نمیشه دیگه کاریش کرد و کمی فراموشش کن. یک رعد و برقی آن بالابالاهای مغزم میزند و دقیقا مثل همون صدای رعد می‌گوید: خودت مقصری... بعد من به او میگویم: بابا من که خودمو دعوا کردم بذار از فکرش خلاص شم یک کوچولو مهلت میدهد و دوباره برو که رفتیم.یک پوستر بزرگ تبلیغاتی کف خیابان مقابل پهن کرده‌اند که نصبش کنند روی بیلبورد، جوانی که از زیر بیلبورد حرکتش داد تا برساندش به روی زمین و پهنش کند یک لحظه سیگار از دهانش نیفتاد از دور که معلوم نیست شاید اصلا مداد باشد. به هر حال اینکه وسط این همه مظاهر طبیعی و آدم‌های کوچک و بزرگ و ماشین‌ها و درختها چرا من باید همان لحظه که سرم را بلند کردم تا به بیرون نگاه کنم چشمم به سیگار او بیفتد خدا داند و بس. بغض‌های فروخورده...ادامه مطلب
ما را در سایت بغض‌های فروخورده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0sheeva9 بازدید : 57 تاريخ : پنجشنبه 25 اسفند 1401 ساعت: 21:04

همیشه خیلی پرنس میشکین را دوست داشتم، بیشتر از هر آدمی توی زندگی با او که قهرمان ابله داستایوفسکی است همزادپنداری می‌کنم، آن افکار عجیب و سرگردانی که توی سرش می‌چرخند و از دل مهم‌ترین ماجرا به اندیشیدن در خصوص لبخند شیرین دختر بزرگ صاحبخانه می‌رسد، یا در حین نزدیک‌شدن به خطر مرگ و دیدن تیزی چاقو به یاد تابلوی نقاشی افتادن... آه از آن لحظه پیش از شروع حمله‌اش نگو لعنتی داستایوفسکی آخر چطور می‌توانستی این همه عالی آن رسیدن به تشنج، تهی شدن از هرچیز و رسیدن به آن حس را توصیف کنی؟ انگار که بدون رسیدن به قرن کامپیوتر بدانی ریست با یک حافظه جانبی و اصلی چه می‌کند؟ از سال‌ها پیش همیشه به خودم گفتم بالاخره درست می‌شوم، بالاخره امسال یاد می‌گیرم درست رفتار کنم درست فکر کنم درست... وقتی به دکترم گفتم همیشه مضطربم برای از دست دادن گفت به این می‌گویند اضطراب جدایی، یک مدت اول هم بد نبود قرصکی که داد کمی آرام و بی‌خیالم کرد ولی بعدتر فهمیدم اضطراب جدایی فقط در مورد از دست دادن شخص صدق نمی‌کند، فقط مربوط به خانواده نمی‌شود، وقتی اضطراب جدایی داری تمام وصله‌پینه‌های شرف، دوستی، مهربانی، مادیات، معنویات و از این دست خزعبلاتی که توی این سال‌ها با خودت این‌ور و آن‌ور کشانده‌ای می‌شوند موجودیت، می‌شوند هستی‌ات، بعد اگر اتفاقی بیفتد ،اشتباهی کنی یا نکنی بدی کنی یا نکنی خوبی کنی یا نکنی و بالطبع متهم شوی به خیلی از خصائلی که نداری می‌بینی همان اضطراب جدایی است که تو را به عز و جز انداخته تا خودت را با خاک هموار کنی، خودت را تحقیر و پست کنی تا آن‌چه یا آن‌که را که در حال از دست دادنش هستی را از دست ندهی؟ آخ که عزت نفس چه چیز خوبی‌ست و من چه‌قدر کم دارمش، آخ که بزرگ بودن چه‌قدر خوب است و من کم دارم بغض‌های فروخورده...ادامه مطلب
ما را در سایت بغض‌های فروخورده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0sheeva9 بازدید : 66 تاريخ : سه شنبه 18 بهمن 1401 ساعت: 12:29

هفتم بهمن 1385 وبلاگم را با این نوشته شروع کردم: جوان بودم و جاهلامروز تولدمه... قبلا یه وبلاگ تو پرشین داشتم که حذفش کردم حالا چند روزی بود که دوباره تصمیم گرفتم شروع کنم همزمان با تولدم توی اینترنت نوشتن خوب از دوحال خارج نیست یا این تصمیم خوبه یا بد ؟یا این دفعه به نتیجه می‌رسم یا نمی‌رسم پس از اون جایی که دنیا دوروزه و روز تولدم هم هوا خیلی خوبه ومن درمحل کارم کار خیلی زیادی ندارم شروع می‌کنم به نوشتن ...می‌گن خانوما به بعد از سی که می رسند دیگه روی کیک تولدشون شمع علامت سوال می ذارن ... من امروز سی وپنج سالم تموم شد جلوی آینه می‌توونم خطوط ظریف و ریز زیر چشمهامو بشمرم ... می‌تونم موهای سپیدم روکه مرتب رنگ می‌شن رو وقتی از ریشه می‌زنن بیرون بشناسم می‌تونم حس کنم توانایی‌های یاد گیریم مثل سابق نیست اما نه من نمی‌خوام فکر کنم بزرگ وخیلی بزرگ شدم ... من هنوز خیلی جوونم ... خیلی ... این روزا به مدد ورزش خیلی سرحال شدم ... به مدد فیزیک ریز نقشی خیلی جوون موندم و بچه‌ام هنوز مدرسه نرفته و شوهرم هم خیلی ... است .... هنوز هم ته‌‍تهای مغزم ته‌مونده‌ای از عدم خنگی موجوده پس هستم چون می‌نویسم من می‌نویسم پس هستم ...کی گفته بود کامو؟؟؟؟؟ اما خوب حافظه‌ام مثل سابق خوب کار نمی‌کنه ... اما مهم نیست .... من سعی می کنم وقتی غمگین شدم کمتر از غم وغصه بنویسم سعی می‌کنم شادی‌هام رو بنویسم ... برای روز اول دارم زیاد حرف می زنم نه ؟ ... ولی من خیلی خوشحالم چون اولین کتابم رو که داره می‌ره زیر چاپ دارم غلط‌گیری می‎کنم ... دارم به آرزوی زمان بچگی‌ام می‌رسم ... دارم بالاخره یک کاری رو که از ته دلم دوستش دارم به نتیجه می‌رسونم ... پ.ن: زندگی در روز وشب‌های ما می‎گذرد، پس چیزی مهم‌تر از روزانه‌های بغض‌های فروخورده...ادامه مطلب
ما را در سایت بغض‌های فروخورده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0sheeva9 بازدید : 58 تاريخ : پنجشنبه 6 بهمن 1401 ساعت: 13:49

چه تنها و غمگین است وبلاگی که به روز نمی‌شود 

و چه تنهاست 

نوشته‌ای که خوانده نمی‌شود 

و چه بیچاره است 

نویسنده‌ای که نمی‌نویسد...

 

بغض‌های فروخورده...
ما را در سایت بغض‌های فروخورده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0sheeva9 بازدید : 61 تاريخ : سه شنبه 9 بهمن 1397 ساعت: 23:46

شبکه‌های تلویزیونی ماهواره‌ها سرشارند از تبلیغات گوناگون از کرم‌ها، پودرها، اسپری‌ها و ... انواع و اقسام محصولاتی که در تبلیغات نتایج مصرف‌شان شبیه به معجزات پیامبران است. وقتی برای ویزیت به ماهرترین بغض‌های فروخورده...ادامه مطلب
ما را در سایت بغض‌های فروخورده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0sheeva9 بازدید : 81 تاريخ : سه شنبه 9 بهمن 1397 ساعت: 23:46

برگ‌های سبز بید شاید بهترین توصیف از این کتاب، رمانی عاشقانه با مضامین اجتماعی بسیار باشد. رمان با آن‌که دربرگیرنده‌ی یک عاشقانه‌ی پر فراز و نشیب است اما به نکاتی پرداخته که نشان‌دهنده‌ی دغدغه‌های متف بغض‌های فروخورده...ادامه مطلب
ما را در سایت بغض‌های فروخورده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0sheeva9 بازدید : 67 تاريخ : سه شنبه 9 بهمن 1397 ساعت: 23:46

کلمه موومان، مویه را در ذهن متبادر می‌کند، موومان بخش کاملی از یک اثر بزرگ‌تر موسیقی است، با آغاز و انجام. آثاری مانند سمفونی، کنسرتو و سونات هر یک از چند موومان تشکیل می‌شوند. گاه یک موومان از اثری د بغض‌های فروخورده...ادامه مطلب
ما را در سایت بغض‌های فروخورده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0sheeva9 بازدید : 52 تاريخ : سه شنبه 9 بهمن 1397 ساعت: 23:46

یادم می‌آید یک روز که خیلی دلم گرفته بود نشسته بودم و تمام کامنت‌های خصوصی وبلاگم را پاک کرده بودم. موضوع مربوط به بعد از حذف شدن آرشیوهای بلاگفا بود. امروز صبح در کمال ناباوری دیدم خیلی‌هاشان برگشته‌اند. کنجکاو شدم و بعضی‌ها را خواندم از تعریف و تمجیدها و بد و بیراه‌ها. چه خاطراتی برایم زنده شد. چه روزهایی را از سر گذارندم. چه دوستانی که دیگر نیستند و وبلاگ‌هایشان را حذف کرده‌اند. ما دوستان وبلاگ بغض‌های فروخورده...ادامه مطلب
ما را در سایت بغض‌های فروخورده دنبال می کنید

برچسب : زنجیر, نویسنده : 0sheeva9 بازدید : 59 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1396 ساعت: 23:55